بازطراحی مدل تبیین انقلاب مبتنی‌بر مبانی اسلامی در برابر تبیین ساختاری نظریۀ توسعۀ نامتوازن هانتینگتون

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 استادیار جامعه المصطفی العالمیه

2 دانشجوی دکتری قرآن و طب، جامعه المصطفی العالمیه

چکیده

نظریۀ «توسعه نامتوازن» ساموئل هانتینگتون بر این پیش‌فرض استوار است که انقلاب در جوامعی رخ می‌دهد که نوسازی اقتصادی و اجتماعی با نوسازی و توسعه سیاسی هم‌گام نباشد؛ مسئلۀ محوری پژوهش حاضر آن است که آیا این نظریه، با مبانی اسلامی هم‌خوانی دارد و آیا می‌تواند انقلاب اسلامی ایران را که مبتنی بر ارزش‌های دینیاست، به‌درستی تبیین کند؟ همچنین پژوهش در پی آن است که با جایگزینی مبانی اسلامی به جای مبانی نظریۀ هانتینگتون، چارچوبی بدیل برای تحلیل انقلاب در جهان اسلام ترسیم کند. روش تحقیق، توصیفی–تحلیلی و مبتنی بر مطالعۀ کتابخانه‌ای است. نتایج نشان می‌دهد که نظریۀ هانتینگتون تنها بخش محدودی از واقعیت انقلاب‌ها را توضیح می‌دهد و به‌ویژه دربارۀ انقلاب‌های دینی و فرهنگی، به دلیل غلبۀ نگاه اقتصادی–سیاسی و غفلت از عناصر ارزشی، ایمانی و الهی، دچار کاستی بنیادین است. طبق مبانی اسلامی، انسان موجودی مختار، هدفمند، صاحب فطرت الهی و عاملِ تحول اجتماعی است؛ در حالی که در نظریۀ هانتینگتون انسان در ساختارهای اجتماعی «محو» شده و کنش او صرفاً تابع فشارهای محیطی و اقتصادی تلقی می‌شود. علاوه بر این، هانتینگتون نقش رهبری دینی، شبکه‌های فرهنگی–ایدئولوژیک، مساجد، مرجعیت دینی و آرمان‌های توحیدی را در شکل‌گیری انقلاب کاملاً نادیده گرفته است. تحلیل تطبیقی نشان می‌دهد انقلاب اسلامی نه با مدل شرقی و نه با مدل غربی انقلاب سازگار است، زیرا نه از پیرامون آغاز شد و نه نتیجۀ فروپاشی تدریجی نهادهای سیاسی بود؛ بلکه حرکتی فرهنگی–ایمانی با رهبری الهی و مشارکت میلیونی مردم از مرکز جامعه شکل گرفت. بر این اساس، نظریۀ توسعه نامتوازن در تبیین انقلاب‌های اسلامی، به‌ویژه انقلاب اسلامی ایران، از کارآمدی لازم برخوردار نیست و نیازمند بازسازی و اصلاح بر مبنای مبانی اسلامی است.

کلیدواژه‌ها